مسلمان کسی است که به یک دست قرآن و به دست دیگر عترت دارد
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۶۷۴۸۱۳
آیت الله مظاهری گفت: پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند: مسلمان کسی است که به یک دست قرآن و به دست دیگر عترت دارد؛ اگر تمسک به این دو باشد، سعادت است؛ امّا اگر تمسّک به هر دو نباشد و یا یکی از این دو نباشد، آنگاه شقاوت و گمراهی است.
به گزارش ایمنا، مشروح سخنرانی آیت الله العظمی مظاهری در ایام رحلت پیامبر اکرم(ص)، شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا علیهم السلام به نقل از پایگاه اطلاع رسانی این مرجع عالیقدر را در ادامه می خوانید:
بسمالله الرّحمن الرّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی»
به تناسب فرارسیدن سالروز شهادت سه معصوم بزرگوار یعنی پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»، امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» و امام رضا«سلاماللهعلیه»، در این جلسه سه جملۀ اخلاقی از بیان مبارک آن سه نور مقدّس ذکر میکنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از همۀ شما تقاضا دارم تصمیم بگیرید این سه جملۀ اخلاقی را از این سه بزرگوار اسوه کنید و در زندگی به آن عمل نمایید تا هم خیر دنیا و هم خیر آخرت نصیب شما شود و هم مشکلات زندگی شما حل شود. با توجه و عمل به سه روایتی که در ادامه بیان میشود، به سعادت دنیا خواهید رسید و در آخرت نیز مورد شفاعت آن سه معصوم بزرگوار واقع خواهید شد.
آخرین وصایای پیامبر اکرم(ص)
پیغمبر اکرم در آخرین روزهای حیات مبارک، به مسجد آمدند و بهخاطر وضعیّت نامساعد جسمانی، نماز را نشسته خواندند و مأمومین ایستاده اقتدا کردند. سپس روی پلۀ اوّل منبر نشستند و جملهای را که شاید بیش از هزار مرتبه در هر فرصتی برای مردم فرموده بودند، بازگو کردند. این سخن رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» افتخاری برای شیعه است و علمای مسلمان، اعمّ از شیعه و سنّی، آن را در کتابهای معتبر خود، نقل کردهاند[1]
«إِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ أَمْرَیْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّ اللَّطِیفَ الْخَبِیرَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَ الْحَوْضَ کَهَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ مُسَبِّحَتَیْهِ وَ لَا أَقُولُ کَهَاتَیْنِ وَ جَمَعَ بَیْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَی فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَی فَتَمَسَّکُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا»[2]
من از میان شما میروم و دو چیز گرانبها برای شما میگذارم: یکی قرآن و دیگری عترت؛ قرآن منهای عترت ناقص است و عترت منهای قرآن ناقص است. دین شما وقتی تامّ و تمام است که به یک دست شما قرآن و به دست دیگر عترت باشد. پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به طور مکرّر عترت را نیز معرّفی کرده و حتّی آنان را با نام و نشان مشخّص فرمودهاند. در بعضی از روایات، پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودهاند: ائمۀ بعد از من دوازده نفر هستند. بعضی اوقات از ایشان با عنوان خلفای دوازدهگانه نام بردهاند. گاهی نیز اولواالامر در قرآن را عترت معنا کردهاند[3]:
«أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[4]
بنابراین پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرمودند: مسلمان کسی است که به یک دست قرآن و به دست دیگر عترت دارد؛ اگر تمسک به این دو باشد، سعادت است؛ امّا اگر تمسّک به هر دو نباشد و یا یکی از این دو نباشد، آنگاه شقاوت و گمراهی است.
پس از آن، رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به خانه آمدند و همۀ خواص جمع بودند و اطاق پر بود. خاصّه و عامّه مینویسند که پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» فرصتی به دست آوردند و فرمودند قلم و دوات بیاورید تا برای شما جملهای بنویسم که گمراه نشوید. پیغمبری که در تمام مدّت عمر مبارکشان چیزی ننوشته بودند، الان میخواستند بنویسند؛ امّا نگذاشتند، بلکه برخی به پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» جسارت کردند. آن حضرت همه را به جز امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و حضرت زهرا«سلاماللهعلیها» از اطاق بیرون کردند. سپس امام حسن و امام حسین«سلاماللهعلیهما» آمدند و روی سینۀ پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بودند و آنگاه آن حضرت از دنیا رحلت فرمودند.
این مطالب، حرفهایی نیست که فقط شیعیان بگویند، بلکه کتابهای معتبر اهل سنّت، پر از بیان این وقایع است. خلاصه آنکه رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» رستگاری ما را مرهون متابعت از قرآن و عترت میدانستند و تمسّک به هردو را وظیفۀ مسلمانان خواندند. همراهی قرآن و عترت همیشه بوده است و تا زمان ظهور که همۀ ظلمها نابود میگردد و جهان پر از عدل و داد شده و اسلام به دست حضرت ولی عصر«ارواحنافداه»، سراسری میشود و پس از آن تا قیامت و وارد شدن بر رسول اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» با هم و در کنار یکدیگرند.
توصیۀ امام مجتبی(ع) هنگام شهادت
یکی از یاران امام مجتبی«سلاماللهعلیه» در آخرین لحظات حیات مبارک آن حضرت خدمت ایشان رسید و دید حال آن حضرت وخیم است. از فرصت استفاده کرد و برای افزایش معرفت دینی، از ایشان خواست نصیحتی به او بفرمایند. امام«سلاماللهعلیه» در یک روایت، سه نصیحت به او فرمودند:
«اسْتَعَدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ تَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ الْمَوْتُ یَطْلُبُکَ... وَ اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لِآخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ وَ هَیْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَی عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[5]
در نصیحت اول فرمودند: پیش از آنکه شب اوّل قبرت برسد و زاد و توشهای نباشد، مهیّای مرگ باش. یاد مرگ، در روند زندگی انسان بسیار تأثیرگذار است و علمای علم اخلاق دستور میدهند در هر روز هفت هشت مرتبه به یاد مرگ باشید.
جملۀ دوّم آن بود که فرمودند در زندگی باید کوشا و جدّی و فعال باشید و هم برای دنیا و هم برای آخرت کار کنید. در دنیا چنان جدی و فعّال و محکمکار باشید که گویی میخواهد آن کار تا قیامت باقی بماند، راجع به آخرت نیز باید چنان جدّی باشید که گویا امشب، شب اوّل قبر شماست. اگر بدانید امروز از دنیا میروید، چگونه زاد و توشه تهیه میکنید؟ باید همیشه چنین باشید. ائمّۀ طاهرین«سلاماللهعلیهم» همیشه به شیعیان سفارش میکردند که باید دو بال برای پرواز داشته باشند، یکی بال جدیت و تلاش و کوشش برای دنیا و دیگری بال تلاش برای آخرت. مؤمن حقیق هم باید دنیای خود را اباد کند و هم آخرت خویش را بسازد.
آن حضرت در سوّمین نصیحت فرمودند: اگر میخواهید در میان مردم عزیز باشید، اگر میخواهید در میان مردم دارای ابهّت و شخصیّت باشید، اگر میخواهید محبّت شما در دلها باشد و بر دل مردم حکومت کنید، باید از گناه اجتناب کنید و رابطۀ خود را با خدای سبحان محکم نمایید. لباس ذلّت معصیت را از تن درآورید و لباس تقوا بپوشید. در این صورت، در دنیا و آخرت عزیز هستید و ابهّت اجتماعی پیدا میکنید.
روایت مهم و ارزشمند امام رضا(ع)
حضرت امام رضا«سلاماللهعلیه» را به اجبار، امّا با ظاهرسازی و تشریفات، از مدینه به سمت طوس حرکت دادند. در طی مسیر از مدینه تا خراسان، معمولاً از بیابانها و بیراههها میرفتند، امّا وقتی به نیشابور رسیدند، چارهای جز گذر از میان شهر ندیدند؛ لذا کاروانیان مجبور شدند در نیشابور بمانند تا مردم به استقبال بیایند. خصوصیات دقیق آن استقبال را نمیدانیم؛ امّا آنچه تاریخنویسان سنّی و شیعه نوشتهاند، حاکی از آن است که استقبال عجیب و بینظیری از امام رضا«سلاماللهعلیه» صورت گرفت. استقبال چنان گسترده بود که نگذاشتند امام رضا«سلاماللهعلیه» به میان مردم بیایند و آن حضرت در هودجی سوار بودند. مردم همه میخواستند امام رضا«سلاماللهعلیه» را ببینند، امّا مأموران اجازه ندادند. وقتی حضرت رضا«سلاماللهعلیه» در وسط جمعیت قرار گرفتند، خود حضرت پردۀ کجاوه را کنار زدند. مسلّماً با دیدن چهرۀ مبارک امام رضا«سلاماللهعلیه» شور و شعف و احساسات مردم برانگیخته شد. همه از آن حضرت خواستند تا یک جمله و روایتی برای ایشان بگویند. حضرت نیز روایتی فرمودند که به روایت «سلسلة الذهب» معروف شد؛ زیرا سندهای آن بسیار عالی و طلایی است. امام رضا«سلاماللهعلیه» روایت را قول پدرشان و ایشان از پدرشان تا امیرالؤمنین«سلاماللهعلیه» نقل کردهاند و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و ایشان از جبرئیل و جبرئیل هم از طرف خدا آن را نقل کرده است. حضرت با این سلسله سند فرمودند که خداوند سبحان فرمود:
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»
خداوند متعال کلمۀ «لا اله الاّ الله» را حصن و قلعۀ محکم خود قرار داده که هرکسی در آن وارد شود، از آتش جهنّم ایمن است.
حضرت رضا«سلاماللهعلیه» پردۀ هودج را انداحتند و احساسات بالا گرفت. حضرت دوباره پرده را کنار زدند و به مردم رو کرده و فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[6]
یعنی کلمۀ «لا اله الاّ الله» برای کسی که ولایت داشته باشد، قلعۀ محکمی است. بر این پایه، اگر شیعه با ولایت وارد قلعۀ «لا اله الا الله» شود، مصونیت دارد و به جهنّم نخواهد رفت.
امام رضا«سلاماللهعلیه» وقتی به طوس آمدند، یکی از کارهای ایشان، برگزاری جلسههایی برای احیاء و گسترش تشیّع بود و بای این کار خود، توانستند تشیّع را سرتاسری کنند. آن حضرت در یکی از جلسههای خود، روایتی مشابه روایت قبل را بیان کردند و فرمودند:
«وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[7]
این روایت نیز «سلسلة الذهب» است؛ یعنی امام رضا«سلاماللهعلیه» از پدرشان و پدرشان از پدرشان نقل میکنند تا سند به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میرسد و امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» از پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» و ایشان از جبرئیل و جبرئیل از طرف خدا فرموده است که ولایت امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» قلعۀ محکم خداست، هرکه وارد این قلعه شود، از آتش جهنّم مصونیت دارد و بهشت برای اوست.
نیم نگاهی به برخی از اقسام توحید
توحید ذاتی
توحید ذاتی آن است که همۀ مردم، اعمّ از باسواد و بیسواد معتقدند اوّلین از اصول دین، توحید است؛ یعنی خدا یکی است و دو ندارد. پذیرفتن این معنا آسان است و همه پذیرفتهاند و براهین بسیاری مانند برهان نظم، برهان فطرت و برهان امکان بر آن دلالت دارد. کسی پیدا نمیشود که قائل به دو ذات مقدّس به نام خدا باشد؛ لذا پذیرش آن آسان است.
توحید عبادی
قسم دیگر توحید که پذیرفتن آن مشکل است و همۀ انبیاء و اولیاء بر آن تأکید فرمودهاند، توحید عبادی است، توحید عبادی آن است که همیشه در کارهای خود، پیرو خدای سبحان باشید. اگر پیرو شیطان یا هوی و هوس باشید، مشرک خواهید بود. قرآن کریم میفرماید:
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ ، وَ أَنِ اعْبُدُونی هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ»[8]
ای فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وی دشمن آشکار شماست؟ و اینکه مرا بپرستید این است راه راست!
در آیۀ دیگری میفرماید:
«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ»[9]
یا رسول الله! میخواهید مشرکی را به شما نشان دهم؛ او کسی که هم خدا را میپرستد و هم هوی و هوس را؛ هم هوی پرست است و هم خداپرست؛ بت او، در درون اوست؛ بت او، شیطان درون و برون اوست؛ لذا اینکه انسان فقط خدای سبحان را بپرستد، مشکل است. اگر کسی واقعاً بتواند اینگونه شرک را از خود دور کند، وارد قلعۀ محکم الهی میشود و جهنّم بر او حرام است؛ ولی اگر نتواند فقط خداپرست باشد و در کنار خدا، شیطان و هوی و هوس درونی را نیز متابعت کند، توحید عبادی ندارد.
کلمۀ «لا اله الاّ الله» بسیار تقدّس دارد و پذیرفتن معنای دوّم این عبارت مقدّس، کار سختی است و به تقوا و اهتمام به واجبات و مستحبّات و ترک محرّمات و مکروهات نیاز دارد. اگر کسی از گناهان اجتناب نکند؛ دروغ بگوید، تهمت بزند و ظلم کند، نه تنها از فرمان خداوند متعال سرپیچی کرده، بلکه در حقیقت شیطان را عبادت کرده است. چنین فردی اگر نماز بخواند، خداوند را عبادت کرده است، امّا وقتی گناه میکند، از بت درونی خود، پیروی نموده و او را عبادت کرده است. بتپرستی فقط این نیست که مجسمهای را درست کنند و در مقابل او سجده کنند یا آن را بپرستند؛ اینکه عین حماقت است؛ امّا گاهی انسان در حالی که به ظاهر عاقل است، بتپرست است. بت او، هوی و هوس اوست که از آن متابعت میکند. کسی که پیرو نفسانیّات است، شیطان درون و شیطان برون او، به مثابۀ دو بتی هستند که آنها را میپرستد.
توحید افعالی
توحید افعالی به این معناست که هیچ مؤثّری در عالم هستی جز خدای سبحان وجود ندارد. انسان به جایی برسد که هیچ مؤثری در جهان نبیند، جز خدا. این قسم از توحید، مختص به خواص است و بزرگان و اهل دل عمدۀ معنای «لا اله الاّ الله» را در این قسم میدانند. تحقّق این قسم از توحید، بسیار مشکل است. اگر کسی بگوید توحید افعالی دارد، بیشتر تخیّل کرده است، مگر آنکه از خواص باشد و به راستی به مقامهایی رسیده باشد و تحت عنایت الهی، رشد کرده باشد.
اهمیّت توحید عبادی
گرچه توحید منقسم به چهار قسم : «توحید ذاتی»، «توحید صفاتی»، «توحید عبادی» و «توحید افعالی» میشود، امّا تحقّق توحید عبادی اهمیّت بیشتری دارد؛ زیرا معنای اوّل و دوّم از توحید، یعنی توحید ذاتی و صفاتی برای همه، به خصوص شیعیان مشخّص است. توحید افعالی نیز مربوط به عموم مردم نیست و کسب آن، مشکل است؛ امّا آنچه از همه میخواهند، تحقّق توحید عبادی است.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در جهت تحقّق توحید عبادی به بتپرستان میفرمودند: به جای بتپرستی، «لا اله الاّ الله» بگویید تا رستگار شوید. این معنای توحید عبادی، لازم و ضروری است و بدون آن، بتپرست خواهیم بود، امّا مرتبهای از توحید عبادی که انسان را وارد قلعۀ محکم الهی میکند، این مرحله نیست. بلکه در عمل، باید توحید عبادی داشته باشیم. همۀ پیامبران نیز برای همین آمدهاند که ما را موحّد به توحید عبادی کنند.
عبارت امام رضا«سلاماللهعلیه» در ادامۀ روایت سلسلة الذهب که فرمودند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» نیز همین است. اگر ولایت نباشد، توحید هیچ کاری نمیتواند بکند. ولایت است که توحید را به خوبی معرّفی میکند.
معانی ولایتپذیری
ولایت داشتن سه معنا دارد: یک معنا آن است که از نظر اعتقاد، امیرالمؤمنین علی«سلاماللهعلیه» را خلیفۀ بلافصل پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بدانیم و معتقد به دوازده امام بعد از پیامبر اکرم باشیم؛ چنانکه آن حضرت ایشان را معرّفی کردند و مشخصّات هر کدام را بیان فرمودند. الحمدلله شیعه این نعمت بزرگ را دارد و باید از این لحاظ شاکر باشد. جمعیّت مسلمانان بسیار زیاد است، امّا فقط شیعیان هستند که امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» را به عنوان خلفیۀ بلافصل پیامبر اکرم قبول دارند و اولیالامر قرآن را امیرالمؤمنین و یازده فرزند او «سلاماللهعلیهم» میدانند.
معنای دوم ولایت، تعظیم شعائر است. بحمدالله مجالس عزاداری و جشن اهل بیت«سلاماللهعلیهم»، در سراسر سال، به خصوص در محرّم و صفر به خوبی بین شیعیان برگزار میشود و این مجالس، شعار شیعه است. شیعه، شعار «أشهد انّ علیاً ولی الله» دارد و باید شکر این نعمتها را به جا آورد.
سوّم معنا، متابعت از اهل بیت«سلاماللهعلیهم» است. علیرغم اعتقاد و شعار که به خوبی بین شیعیان رواج دارد، امّا متأسّفانه آنچنان که شایسته است، متابعت وجود ندارد و در عمل به دستورات حضرات معصومین«سلاماللهعلیهم» کوتاهی میشود.
شیعۀ حقیقی کسی است که از نظر عقیده، ولایت داشته باشد، از نظر زبان و شعار، ولایت داشته باشد و از نظر عمل، بهترین متابعتها را از سیرۀ اهلبیت«سلاماللهعلیهم» داشته باشد.
در سیرۀ امام حسن مجتبی«سلاماللهعلیه» میخوانیم: موقع نماز، رنگ چهرۀ ایشان تغییر میکرد. پس از وضو و تطهیر، بهترین لباسها را میپوشیدند و به مسجد میآمدند، در حالی که بدنشان از خوف خدا لرزه داشت، با جملۀ «إِلَهِی ضَیْفُکَ بِبَابِکَ یَا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ الْمُسِیءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکَ یَا کَرِیم»[10] وارد مسجد و مشغول نماز میشدند.
قانون مواسات امام دوّم در زندگی، چنین بود که همه ساله، چندین بار اموالشان را بین خود و فقراء و ضعفاء تقسیم میکردند و هرچه میتوانستند به مردم خدمت میکردند و به آن توصیه میفرمودند.
حال چگونه میتوانیم ادّعا کنیم پیرو چنین امامی هستیم، در حالیکه از سیرۀ او غافل و دوریم؟! شیعه، وقتی به امام حسن«سلاماللهعلیه» و سایر ائمّه«سلاماللهعلیهم» مشابهت داشته باشد، میتواند خود را شیعه بنامد و مشمول این روایت گهربار شود که خدای سبحان فرموده است: «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»، در غیر اینصورت، رستگاری مشکل است.
[1]. این روایت به عبارات مختلفی نقل شده که مهمترین دلیل اختلاف عبارات آن، تعدّد صدور آن در مواقع مختلف است. جهت آگاهی از منابع این روایت در کتب مختلف اهل سنّت ر.ک: احقاق الحق، ج 9، ص 309 تا 375.
[2]. الکافی، ج 2، ص 415.
[3] . ر.ک: رسالۀ توضیح المسائل ص 506 تا 512
[4]. نساء، 59.
[5]. کفایة الاثر، ص 226.
[6]]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 135.
[7]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 136؛ این روایت را اهل سنّت نیز از قول رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کردهاند که حضرت فرمودند: «قَالَ لِی جَبْرَئِیلُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی.»[شواهد التنزیل، ج 1، ص 170]
[8]. یس، 60 و 61.
[9]. الجاثیة، 23.
[10]. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 14.
منبع: ایمنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۶۷۴۸۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیتالله رمضانی: اسلام گنج وجودی انسان را معرفی میکند / ویژگیهای مسلمان واقعی براساس روایات اهلبیت(ع)
آیت الله «رضا رمضانی» دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) که به دعوت مسلمانان کشور برزیل برای حضور در همایش بین المللی «اسلام؛ دین گفتگو و زندگی» به این کشور سفر کرده بود، در مرکز اسلامی امام مهدی(عج) شهر سائوپائولو برزیل، حضور یافت و در جمع جوانان مسلمان در این مرکز اسلامی به سخنرانی پرداخت.
آیت الله رمضانی در این سخنرانی با اشاره به جایگاه اخلاق در اسلام اظهار کرد: یکی از نکات مهم در خصوص دین اسلام، بعد اخلاقی آن است، اسلام در صدد است که خود انسان را اخلاقی تربیت کند و جامعه نیز جامعه اخلاقی باشد. اخلاق از آن مقوله هایی است که وقتی وارد فضایل آن می شویم، می بینیم که با فطرت انسان، هماهنگ است. برخی از پستی های اخلاقی، مخالف فطرت می باشد. وقتی که قرآن به حقیقت نفس، قسم می خورد، جایگاه نفس و تمایل نفس حقیقی را به صورت قشنگ معرفی می کند، «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا»، قرآن در ادامه می گوید که همه خوبی ها و بدی ها را به انسان الهام کردیم و شناساندیم، «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا». کسانی پیروز میدان هستند که خودشان را تزکیه و تربیت کنند و این افراد به فلاح و رستگاری می رسند، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»
وی ادامه داد: خداوند همه زیبایی ها را در فطرت و وجود انسان، قرار داده است. مولوی یکی از عرفان بزرگ، یک مثال قشنگی می زند که یک نفر در خواب می بیند که باید تیری به کمان بزند و این تیر در هر کجا خورد، آنجا گنج است، او هم تیر را به کمان می کشید و می زد و تیر در هر کجا که می خورد، شروع به حفر زمین می کرد تا به گنج برسد، اما به گنج نمی رسید، جاهای مختلفی را کند، اما به گنج نرسید. برخی خیال کردند که این قضیه حقیقی است، چون این فرد، انسان بی ربطی هم نبود. فرماندار آنجا به این مرد گفت که تو دیگه حفاری نکن، تو مقدماتش را فراهم کن و حفاری بر عهده ما باشد و به گنج که رسیدیم، آن گنج را به صورت مساوی بین هم تقسیم می کنیم. آن کسی که به خواب این فرد می آمد، زیاد این کار را انجام می داد و می گفت که آنجا را حفر کن. به آن فرد گفتند که از این شخص بپرس که چرا ما این همه جا را کندیم، اما به گنج نرسیدیم، یعنی من را فریب می دهی؟ و از او بیشتر سوال کن. آن فرد هم در خواب این سوال را پرسید و آن شخص هم پاسخ داد که من گفتم تیر را به کمان بزن، ولی نگفتم که بکش، تو می رفتی می کشیدی و آن تیر ۴۰ متر آن طرف می افتاد و تو به گنج نمی رسیدی، تو این تیر را به کمان بزن بدون این که بکشی، رها کن. مرد بعد از بیدار شدن همان کار را انجام داد، تیر را روی کمان گذاشت و تیر در مقابلش افتاد و همان جا را حفر کرد و به گنج رسید. نتیجه این که گنج در وجود خود انسان است، انسان اگر خودش را مطالعه کند، به گنج می رسد.
اسلام گنج وجودی انسان را معرفی می کند
دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) افزود: اسلام گنج وجودی انسان را به او معرفی می کند، اما ما متاسفانه می خواهیم که از غیر جستجو کنیم و به گنج برسیم. شعر معروفی از حافظ است که سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد، آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد. اسلام در حقیقت می خواهد که انسان را انسان تربیت کند. انسان شدن، ویژگی های خاص خودش را دارد. انسان آن وقتی که انسان شد، به دیگران خدمت می کند، امانتدار خواهد بود، انفاق می کند و خیلی از فضایل دیگر در انسان رشد می کند. البته فهمیدن انسان شدن، بسیار مهم است. یک مثال می زنم تا این مسئله، روشن تر شود. یک پدر و یک پسر با هم دعوا داشتند و پسر بسیار پدرش را اذیت می کرد، این پدر به پسر می گوید که تو انسان نمی شوی، گفتن این حرف به پسر برخورد و او رفت چند جا درس خواند و همچنین فعالیت اجتماعی انجام داد پسر در ادامه، امیر یک استانی شد. او بعد از این به حاکمیت رسید، نامه ای را برای پدرش نوشت بدون این که بگوید من پسرت هستم، با این مضمون که من امیر، تو را فرامی خوانم، پدر نمی دانست فرزندش است و لذا بابت احضار شدن از طرف امیر حکومت، ترسید و باز و بندیلش را جمع کرد و پیش امیر رفت. وقتی که پدر وارد فضای عمارت حکومتی شد دید که پسرش آن بالا نشسته است، پسر به پدرش گفت که دیدی من آدم شدم، در حالی که تو به من می گفتی که تو آدم نمی شوی اما من به اینجا رسیدم. پدر به پسر گفت من به تو نگفتم که حاکم نمی شوی من به تو گفتم که آدم نمی شوی، تو آدم شدی؟ اگر آدم شده بودی پدر پیرت را به اینجا نمی آوردی.
آیت الله رمضانی با اشاره به راهکار تربیتی اسلام اظهار کرد: اسلام می خواهد که انسان را آدم تربیت کند، وقتی که انسان، آدم شود، عاشق می شود. قبل از پیامبر(ص)، جوان ها عاشق بودند، بعد از پیامبر(ص) هم آنها عاشق بودند، اما جوانان پیش از پیامبر(ص) به دنبال عشق های مجازی بودند و به خاطر این عشق ها، جنگ ها و نزاع های زیادی رخ داد. پیامبر(ص) که آمدند، عشق را معنا کردند و گفتند که عشق و علاقه، کمال به زیبایی ها است و بالاترین عشق، عشق به خداوند و محبت به خدا است. وقتی که عشق به خداوند بیایید، عشق به کمال و عشق به زیبایی ها و عشق به معنویت و عشق به خدمت هم می آید و انسان با عشق به دیگران خدمت می کند، این طور نیست که گدا به در خانه او برود، بلکه او با عشق به در خانه گدا می رود و به او کمک می کند.
وی ادامه داد: انسان اگر بخواهد انسان شود و خودش را تربیت کند، خودش را نباید ببیند. چون اگر بخواهد خودش را ببیند، دیگر آن حقیقت را نمی تواند ببیند. مولوی داستانی از شکایت پشه نزد حضرت سلیمان نقل کرد، پشه پیش حضرت سلیمان رفت و گفت که من از باد شکایت دارم، حضرت سلیمان گفت که از هر کسی که شکایت داری، باید او هم باشد و برای من این قضاوت کنم باید هم باید و هم پشه باشد، پشه به حضرت سلیمان گفت که من نمی گویم، تو به باد بگو که بیاد. باد تحت تسخیر حضرت سلیمان بود و او زبان حیوانات را هم می فهمید، حضرت سلیمان به باد گفت که بیا، باد که آمد پشه رفت، حضرت سلیمان به پشه گفت که تو هم باش تا من بررسی کنم که مشکل از کجا است، پشه گفت که مشکل من از باد است، هر کجا که باد باشد من نمی توانم باشم. مولوی از این داستان، نتیجه اخلاقی گرفت و گفت همان طوری که پشه و باد با هم جمع نمی شوند، خود بینی هم با خدابینی جمع نخواهد شد. انسان نباید خودبین باشد، بلکه انسان باید خودش را مخلوق خداوند ببیند و تسلیم او شود، وقتی که به تسلیم شدن رسید، مسلم می شود، اسلام در حقیقت به معنای تسلیم در برابر دستورات باری تعالی است.
ویژگی های مسلمان واقعی براساس روایات اهل بیت(ع)
دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) افزود: مسلم هر کجا که باشد، دیگران احساس امنیت می کنند و مسلمان واقعی همین است. براساس روایات، مسلمان واقعی کسی است که دیگران از دست و زبان او در امان باشند. خیلی ها شاید در اسم مسلمان باشند، اما در معنا، مسلمان نیستند، پیامبر(ص) فرمودند که شما باید در معنا، مسلمان باشید. انسان وقتی به این جایگاه مسلمان بودن رسید، احساس مسئولیت می کند، اول در برابر خود و بعد در برابر همه مسلمانان احساس مسئولیت خواهد کرد، او اگر احساس مسئولیت نکند، حقیقتا، مسلمان نیست. پیامبر(ص) در روایتی فرمودند که «مَنْ أَصْبَحَ لا یَهْتَمُّ بِأُمورِ الْمُسْلمینَ فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ» اگر کسی صبح کند و به فکر اصلاح امور مسلمانان نباشد، مسلمان نیست.
آیت الله رمضانی با اشاره به لزوم احساس مسئولیت مسلمانان در برابر یکدیگر اظهار کرد: اسلام می گوید که در یک جامعه اسلامی، مشکل یک مسلمان، مشکل یک مسلمان دیگر نیز است. چون که مسلمان برادر مسلمان است، اگر او احساس درد می کند، تو هم باید احساس درد کنی، اگر او شاد باشد تو هم باید شاد باشی. سعدی شعر قشگی را دارد که بنی آدم اعضای یکدیگر هستند. انسان مسلمان نه تنها باید در برابر دیگر مسلمانان احساس مسئولیت کند، بلکه اگر یک غیرمسلمان همچون فردی مسیحی از او کمک بخواهد، باید به او کمک کند و اگر این کمک را انجام ندهد، مسلمان نیست. پیامبر(ص) در روایتی فرمودند که «مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنادِی یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم»؛ (کسی که صدای انسانی را بشنود که فریاد می زند: ای مسلمانان به دادم برسید و کمکم کنید، کسی که این فریاد را بشنود و پاسخ نگوید، مسلمان نیست). یک مسلمان دیگران را بر خودش مقدم می کند، امام حسن(ع) گفتند که دیدم مادرم حضرت زهرا(س) در عبادت خود فقط برای همسایه ها دعا می کردند و در حالی که خودشان بیمار بودند، برای خودشان دعا نکردند. من از مادرم پرسیدم که چرا برای خودتان دعا نکردید، ایشان فرمودند که اول همسایه و بعد خانه.
دبیرکل مجمع جهانی اهل بیت(ع) ادامه داد: روزی حضرت زهرا(س) به نزد پدرشان رسول اکرم(ص) آمدند و فرمودند که مهر من فرقش با دیگران چیست، همان جا خداوند به جبرئیل وحی کرد که جبرئیل به پیامبر(ص) بگوید که فاطمه هر چی بخواهد به او می دهم. حضرت زهرا(س) به پیامبر(ص) گفتند که امت شما در روز قیامت با مشکل مواجه هستند، من نمی خواهم که آنها در جهنم بسوزند، من می خواهم که آنها را شفاعت کنم با وجودی که ایشان را خیلی اذیت کردند. خداوند به جبرئیل گفت که این فرشته الهی به پیامبر(ص) بگوید که من شفاعت حضرت فاطمه(ص) را پذیرفتم و هر کسی را حضرت فاطمه(س) نگاه کند و شفاعت نماید. من قبول می کنم و حضرت زهرا(س) از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدند.
وی خاطرنشان کرد: حضرت زهرا(س) به حضرت امیرالمومنین(ع) آرامش می دادند. امام علی(ع) فرمودند هر چه که من غم داشتم، زمانی که حضرت زهرا(س) را می دیدم، تمام غم های عالم از من دور می شدند، نه من حضرت فاطمه(س) را اذیت کردم و نه ایشان من را اذیت کرد. زمانی که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مسجد، خبر شهادت حضرت زهرا(س) را به امام علی(ع) دادند، حضرت امیرالمومنین(ع) چند بار نشستند و بلند شدند، ایشان وقتی وقتی وارد خانه گشتند، عبا و عمامه خود را انداختند و پیش پیکر حضرت زهرا(س) آمدند و چند برابر ایشان را صدا زدند، اما جوابی نیامد تا این که حضرت امیرالمومنین(ع) گفتند که یا فاطمه، من پسرعموی تو علی هستم. در روایات آمده است که حضرت زهرا(س) فرمودند هر کس برای امام حسین(ع) گریه کند، من او را شفاعت می کنم. ما افتخار می کنیم که امام مان حضرت امیرالمومنین(ع) و مادرمان حضرت زهرا(س) هستند.
منبع: خبرگزاری اهلبیت(ع) - ابنا